نیاز


ایرج

سوی تو باز آمده ام
من به نیاز آمده ام
سجده کنان بر در آن قبله ی راز آمده ام
حرف دلم را بشنو....زاین سخن ازرده مشو
دیده چه پرناله تر از نغمه ی ساز آمده ام
این رسوا ،بی پروا سوی تو بر گشته
رو کرده بر کویت با دلی سر گشته
ای به فدای قدمت مگذر از من

امده ام در حرمت دل من مشکن
رو کردم به رخ دل جویت
شادم کن به صفای رویت
ای به فدای قدمت مگذر از من

آمده ام در حرمت دل من مشکن
حال مرا ،درد مرا
ای مه نو در شب غم خود تو می دانی
بار دگر از لب من
می شنوی قصه ی شب های پریشانی