خزان نامزدی


ایرج

ای خدای آسمان ها
من نمیدونم خدایا
با کدوم همدم بگویم
درد بی درمونه خود را
دیده گریون
غم فراون
من چه سازم
با غم دل
یا بسوزم یا بسازم
نا امیدی کوچه گردم
کس نمی پرسد ز دردم
من به درگاهت خدایا
بد نکردم بد نکردم
بد نکردم بد نکردم
مثل روی شب سیاهه روزگارم
یک ستاره در نگردد شامه تارم
و یکی آوره چون من در دیار زندگانی
گم شدم آخر دریغا در غبار زندگانی
الفتی دارد دل من با خزانه نا مرادی
بس که من بی بهره ماندم از بهاره زندگانی
می روم تن درگریبون
با دلی از غم پریشون
تا بگم غم های دل را
در بره خاره بیابون
قسمت من روی دنیا
رنج و درده
از دل من عقده ای وا نکردی
وا نکردی