تصنیف بهار جاویدان


ایرج

ای بهار جاودانم
گل فروز آشیانم
از جدایی ها بلا خیزد
کرده ای گل باده نوشم بی قرار از جام دوشم زان لب نوشین از تو مدهوشم
ای فریبا رو گل در آغوشم
غنچه گل در چمنها
از لبت گوید سخنها
از زبان بلبل گویا
چون نسیم ای جان جانان
بگذری از باغ و بستان
با من بی دل ساعتی بنشین

تا به وجد آید این دل غمگین
بشنو نغمه از بلبلان
پیمان مشکن آرام جان
پیمان مشکن جانم بیا
بشنو یکدم راز مرا
به جز از وصل تو در دنیا
آرزویی نبود ما را
دارم نازنینا آرزویت در جوانی
بی تو کی توانم در جوانی زندگانی
به جز از وصل تو در دنیا
آرزویی نبود مارا