مرد غریب


فریدون فروغی

باز یکی با غصه هاش داره آواز میخونه
وقتی غم تو دل باشه دیگه مردن آسونه
قامتش خم شده از کوله سیاه غم
چی میخواد تو روزگار جز خدا کی میدونه
کیه این مرد غریب مثل من پریشونه
میدونه همین شبو توی دنیا مهمونه

باز یکی با بند غم خودشو دار میزنه
پشت خونه دلش غم داره در میزنه
میدونه تو زندگیش دیگه خط آخره
رو سرش جغد اجل داره پرپر میزنه
کیه این مرد غریب مثل من پریشونه
میدونه همین شبو توی دنیا مهمونه