لالائی


داریوش

لالا می گم برات خوابت نمیاد
بزرگت می کنم یادت نمیاد
لالا کن بوته خوشرنگ پنبه
که با ما دست این دنیا به جنگه
شب مهتابیه امشب دوباره
مامات رفته دل من بی قراره
مامات رفته به جاده تباهی
الهی بشکنه قلبش الهی
می خواست با فقر و بدبختی بجنگه
می گفت بیهوده مردن خیلی ننگه
اجل اومد رسید هنگام مرگش
فنا شد در فساد اون قلب تنگش
شب مهتابیه امشب دوباره
مامات رفته دل من بی قراره
مامات رفته به جاده تباهی
الهی بشکنه قلبش الهی
می خواست با فقر و بدبختی بجنگه
می گفت بیهوده مردن خیلی ننگه
اجل اومد رسید هنگام مرگش
فنا شد در فساد اون قلب تنگش
سفارش کرده غمخوار تو باشم
به روز و شب پرستار تو باشم
بزرگ شی و بجنگی با گناهاش
که سامونی بگیره آرزوهاش
حالا من موندم و تو توی خونه
عزیزم قلب تو خیلی جوونه
حالا من موندم و تو توی خونه