شکفتن


محمد نوری

تو تولّد ، یه شعر تازه ای
که پر از سرودن و شنیدنی
در اوج بی تابی تلخ انتظار
لحظه ی مقدّس رسیدنی
لحظه ی مقدّس رسیدنی و دیدنی

توی لحظه های بی حوصلگی
چه عزیز و دلنشینه بودنت
بودنت ، بودنت
وقتی خونه بوی تنهایی میده
بوی غمگین ، بوی غربت غروب
چه قشنگ و شیرینه سرودنت
سرودنت ، سرودنت

شعر چشمات قصّه ی ستاره هات
به خدا زیباترین شعر خدا
چهره ی تو لطافت صد غزله
با شکوهه چون شکوه لاله ها
با شکوهه چون شکوه لاله ها ، آلاله ها

توی بدترین دقایق سکوت
تو یه حرف خوب برای گفتنی
گفتنی ، گفتنی
همچو گل خنده ی غنچه به سحر
یا که چون خورشید تشنه ی طلوع
تو شکوه لحظه ی شکفتنی
شکفتنی ، شکفتنی

خورشید گرم اهورای من
شعر آغاز تسلّای منی
من چو دشت تشنه در دست غروب
تو بهشت سبز فردای منی
تو بهشت سبز فردای منی ، رویای منی

من چو موجی خسته و بی نفسم
من و دریا که برام کرانه ای
کرانه ای ، کرانه ای
آسمانی پر پرواز منی
تو من هستی ، خود آواز منی
که همیشه رو لبام ترانه ای
ترانه ای ، ترانه ای

نازنینم ، نازنینم ،
در آسمتن آرزوهایم
تو ستاره ای ، تو ستاره ای
نازنینم
تو عمر دوباره ای
نازنینم
تو عمر دوباره ای