رهائی


ترانه سرا: مسعود امینی
داریوش

کفتر کشته پروندن نداره
رو خاک و خون آب کشوندن نداره
کفتر کشته پروندن نداره
کتاب کهنه ، که خوندن نداره
داره از تنهایی گریم میگیره
توی این شهر دیگه موندن نداره
کی میشه که من و تو
ما بشیم و رها بشیم
مرغ پر بسته که کشتن نداره
وقتی کشتی دیگه گفتن نداره
از یه دربچه ی تاریک و سیاه
پایه پیر و خسته دیدن نداره
اگه تو باغچهفقط یه گل باشه
گل اون باغچه که چیدن نداره
هر درختی که یه روزی پیر میشه
اونو از ریشه سوزوندن نداره
کی میشه که من و تو
ما بشیم و رها بشیم
فصل مردن واسه من کی میرسه
وقته پرواز من از این قفسه
از من در به در اینجا چی میخواد ؟
بگیرید اگر که مقصد نفسه
بوی گلپر، مثال اطلسی نیست
حرفای من، مثل حرف کسی نیست
شعر من حرفه قشنگ رفتنه
حرفه حق تا دنیا دنیاس گفتنه
کی میشه که من و تو
ما بشیم و رها بشیم