خلوت دل


هایده

بر سر آنم که گر ز دست برآیددست به کاری زنم که غصه سرآید)
(بر سر آنم که گر ز دست برآیددست به کاری زنم که غصه سرآید)
(بر سر آنم که گر ز دست برآیددست به کاری زنم که غصه سرآید
خلوت دل نیست جای صحبت اغیاردیو چو بیرون رود فرشته درآید
بلبل عاشق تو عمر خواه که آخرباغ شود سبز و سرخ گل به برآید
بگذرد این روزگار تلخ تر از زهربار دگر روزگار چون شکر آید
غفلت حافظ در این سراچه عجب نیستهرکه به میخانه رفت بیخبر آید)
(بر سر آنم که گر ز دست برآید
بر سر آنم که گر ز دست برآیددست به کاری زنم که غصه سرآید
خلوت دل نیست
خلوت دل نیست جای صحبت اغیاردیو چو بیرون رود فرشته درآید
صحبت حکام ظلمت شب یلداستنور ز خورشید خواه بو که برآید
نور ز خورشید خواه بو که برآید
بگذرد این روزگار تلخ تر از زهربار دگر روزگار چون شکر آید
بار دگر روزگار چون شکر آید)
(بلبل عاشق تو عمر خواه که آخرباغ شود سبز و سرخ گل به برآید)
(بلبل عاشق تو عمر خواه که آخرباغ شود سبز و سرخ گل به برآید
غفلت حافظ در این سراچه عجب نیستهرکه به میخانه رفت بیخبر آید
هرکه به میخانه رفت بیخبر آید
بیخبر آید)
(بگذرد این روزگار تلخ تر از زهربار دگر روزگار چون شکر آید
غفلت حافظ در این سراچه عجب نیستهرکه به میخانه رفت بیخبر آید)