ثمره گلها


دلکش

به نسیم سحر خبر آمد
که سیاهی شب بسر آمد
تو که می زده ای چه نشستی
که سپیده دمان سحرآمد
به سوی بستان شو

به بساط چمن قدمی کن
که صفات گلی بدمیده
به لطافت لاله شبنم
به فراقت او نرسیده
چو غنچه خندان شو

زان کی ارض نوین کندد گلهازده شد
بنگرکه چه زیباگلی آمد به چمن

هر بلبلی از گلشنی آمد به سخن
بنگر که چه زیباگلی آمد به چمن
هر بلبلی از گلشنی آمد به سخن

بادی به گردش آورد جام جهان نمارا
مطرب ترانه خوان شد بادفرح فزا را
بیند چو به گلشن چه مبارک ثمری
دلها شده شادان ز جنون دگری
بیند چو به گلشن چه مبارک ثمری
دلها شده شادان زجنون دگری