باران


محمد نوری

وای باران باران
با صلح می بارد
وای باران باران

شیشه ی پنجره را باران شست
از دل من امّا ،
چه کسی نقش تو را خواهد شست
چه کسی نقش تو را خواهد شست

تو گل سرخ منی
تو گل یاسمنی
تو چنان شبنم پاک سحری
نه از آن پاک تری

تو چنان شبنم پاک سحری
نه از آن پاک تری

ای خدا آخر چه کس باور کرد
جنگل جانم را
آتش مهر تو خاکستر کرد
آتش مهر تو خاکستر کرد

تو گل سرخ منی
تو گل یاسمنی
تو چنان شبنم پاک سحری
نه از آن پاک تری

تو چنان شبنم پاک سحری
نه از آن پاک تری

تو بهاری
تو بهاری
نه بهاران از توست