آواز افشاری


هایده

ای دل چو فراغ یار دیدی خون شوای دیده موافقت کن و جیحون شو
ای جان تو عزیزتر نیی از یارمبی دوست نخواهمت ز تن بیرون شو
بی دوست نخواهمت ز تن بیرون شو
آخر ای جانا تو با ما آشنایی داشتیاز چه قانون محبت از میان برداشتی
کاشتی تخم محبت بر دل و بر جان منعاشقم کردی و دست از دامنم برداشتی
دل دیدن رویت از خدا میخواهدوصلت به تضرع و دعا میخواهد
هستند شکرلبان در این ملک بسی
لیکنلیکن دل دیوانه تو را میخواهد