آئینه


هایده

دروغ نگو آینه
که من هنوز جوونم
واسه دلای خسته
بازم می خوام بخونم
بنازم این نفس رو
که من رو یاری کرده
سالهای ساله عشقو
تو رگها جاری کرده
تو این قفس می مونم
تا بتونم بخونم
تو این قفس می مونم
تا بتونم بخونم



خدا خدای دلها
نذار که خاموش بشم
تو این همه هیاهو
نذار فراموش بشم
مرگ واسم شیرینه
اگه بناست نخونم
شکسته بال و خاموش
چه فایده که بمونم




بدبختی ما
گناه بیگانه نبود
پیوند من و شما
صمیمانه نبود
بودیم به ظاهر
همه مشتاق وطن
در باطن ما
نقشی از آن خانه نبود




خدا خدای دلها
نذار که خاموش بشم
تو این همه هیاهو
نذار فراموش بشم
مرگ واسم شیرینه
اگه بناست نخونم
شکسته بال و خاموش
چه فایده که بمونم
بنازم این نفس رو
که من رو یاری کرده
سالهای ساله عشقو
تو رگها جاری کرده
تو این قفس می مونم
تا بتونم بخونم
تو این قفس می مونم
تا بتونم بخونم



دروغ نگو آئینه
که من هنوز جوونم
واسه دلای خسته
بازم می خوام بخونم
بنازم این نفس رو
که من رو یاری کرده
سالهای ساله عشقو
تو رگها جاری کرده
تو این قفس می مونم
تا بتونم بخونم
تو این قفس می مونم
تا بتونم بخونم