Ghame To


Alireza Eftekhari

از غم تو دیوانه شدم نغمه غریبانه شدم
داغ دل گره شد به گلو بغض من طلسم من آرزو
در به دیوانه بستم حبیبم شعله بر جان نشستم
تا تویی با تو هستم طبیبم بی تو در خود شکستم
زخمه می زند بر دل من برق نگاهت
جلوه می کند در شب من راز پگاهت
ای فروغ غایب به سحر بهانه بال سفر
در به بیگانه بستم حبیبم شعله بر جان نشستم
تا تویی با تو هستم طبیبم بی تو در خود شکستم
در اوجی بی پایان در پیدا و پنهان
در تو ماندم حیران ای خورشید تابان
شکستم شکستم شکستم شکسته ام من
به یادت همه شب نشسته ام من
نام تو به افسانه نخوانم چه بخوانم
شب قصه پروانه نخوانم چه بخوانم
تو جانی و من در طلب جلوه جانم
با جلوه جانانه نخوانم چه بخوانم
زخمه می زند بر دل من برق نگاهت
جلوه می کند در شب من راز پگاهت
ای فروغ غایب به سحر بهانه بال سفر
در به بیگانه بستم حبیبم شعله بر جان نشستم
تا تویی با تو هستم طبیبم بی تو در خود شکستم