Eshghe Gomshodeh


Alireza Eftekhari

بین مادر اشک سوزانم چه کرد با یادت به دامانم
که اکنون ندارم به سوی تو راهی که دور از تو دیگر ندارم پناهی
بیا تا گل آرزوها شود در دل ما شکوفا
رسید به گهدون فغان دلم شفق شده خونین بسان دلم
بهشت خدا را تو در سینه داری
دل بی غباری چو آیینه داری
شود از تو روشن دل و دیده من
نگاه من گرم تماشا به یاد تو در باغ و صحرا
گویی به هر جا غمگین و تنها
جویم تو را جویم تو را
به یاد آور مرا مادر
به یاد آور مرا مادر
شود از تو روشن دل و دیده من