Del Faranghe


Shohreh

بیا ببین که دل فرنگی شده
اونکه یه رنگ بود همه رنگی شده
اومده اینجا و هزار رنگ شده
اونوقتها نرم بود و حالا سنگ شده
وای چی بگم از دل غربت زده
باز اومده حرف محبت زده
نمی شه باورم دیگه حرفشم
این حرفها رو از روی عادت زده
آخ کو اون دلی که مهربون بود
مثل میون عاشقون بود
جوونی مو من به پاش گذاشتم
فداش می کردم هر چی داشتم
هر کسی یک جور سرخوش از دل
هر کسی یک جور ناخوش از دل
هزار تا شادی یه دونه غم داشت
از همه دنیا دل چی کم داشت