Chegooneh Mikhandam


Emad Ram

میان جمع ام منولی دلم تنهاست
لبم چو گل خندان دو دیده ام فریاد
لب از برون خندددل از درون گرید
زبرق چشمانم نشان غم پیداست
تو شاهدی ای غم
چگونه می خندد گلی که پژمرده
دل من از آن گل جان از جفا مرده
زمن چه می پرسی که از چه می نالم
همیشه می گریددلی که افسرده
تو شاهدی ای غم
میان جمع ام منولی دلم تنهاست
لبم چو گل خندان دو دیده ام فریاد
لب از برون خندددل از درون گرید
زبرق چشمانم نشان غم پیداست
تو شاهدی ای غم
چگونه می خندد گلی که پژمرده
دل من از آن گل جان از جفا مرده
زمن چه می پرسی که از چه می نالم
همیشه می گریددلی که افسرده
تو شاهدی ای غم