Bot Shekan


Fereidoon Foroughi

ای مجاهد ای رزمنده زمان با شکوه یکی شدن
زمان پیوستن ما زمانی که طلسم شبها شکسته شد
وقتی که هر صدا شعر توفان بود و هر مشت گره شده
جوانه آزادی و سینه ها مسیر گلوله را ترسیم می کرد
فاتحانه از شط خون گذشتیم تا وازه مقدس شهادت
به نام شجاعان بپیوندد و جاودانه در در یادها بماند

خلقی بت شکن با فرمانی الهی
صبح روشنی در قلب سیاهی
گریه ما فریاد ما شد



ایمان ما بنیاد ما شد
مزدور ننگین جلاد خونخوار
مرگش رسیده ای خلق بیدار
رزمی جانانه گلبانگ صدایی
عرمی چو کوه و ایمانی خدایی
با لاله های پرپر در میدان
با خون پاگ خیل عزیزان
باغ آزادی سرسبز و شاداب
نقش اهریمن شد نقش بر آب

و اینک و اینک اگر آزادی محصور شده باشد این
را بدانید این را بدانید که مشتهای گره کرده خلق ما
محصور شدنی نیست