Avaze AbooAta


Alireza Eftekhari

عزم آن دارم که امشب مست مست
پای کوبان شیشه‌ی دردی به دست

سر به بازار قلندر در نهم
پس به یک ساعت ببازم هرچه هست

تا کی از تزویر باشم رهنمای
تا کی از پندار باشم خودپرست

پرده‌ی پندار می‌باید درید
توبه‌ی تزویر می‌باید شکست

وقت آن آمد که دستی بر زنم
چند خواهم بودن آخر پای‌بست