یار میگوید الله


سیما بینا

یار میگوید الله، دلدار می گوید الله
هر کجا دیوانه و هوشیار می گوید الله
سروی به بستان، گل در گلستان
لیلا جان جان جان
لیلا من تو را قربان
لیلا جان جان جان
لیلا من تو را قربان
آفتاب از کوه سر زد تا که ترک وی کنم
گوسفندان را به صحرا برده و هی هی کنم
از بلندی بنگرم بالای آن سرو سهی
از جفای او شکایت با نوای نی کنم
سروی به بستان، گل در گلستان
لیلا جان جان جان
لیلا من تو را قربان
لیلا جان جان جان
لیلا من تو را قربان