پاییز


منوچهر سخائی

پاییز از راه رسید دست به عصا و خسته
روی فرشی از برف مهمون ما نشسته
پنجررو نبندین که پاییز قشنگه
چهار تا فصل خدا هر کدوم یه رنگه
پاییز لالایی میگه تو گوش درختا
عزیزکان بخوا بید به امید فردا
پاییز از راه رسید دست به عصا و خسته
روی فرشی از برف مهمون ما نشسته
فصل پاییز و وقتیکه برگ درختا میمیرن
خاطره های نیمه جون باز دوباره جون میگیرن
افتادن برگارو از شاخه تماشا میکنم
وقتی که امروز میمیره تکیه به فردا میکنم
پاییز از راه رسید دست به عصا و خسته
روی فرشی از برف مهمون ما نشسته
پنجررو نبندین که پاییز قشنگه
چهار تا فصل خدا هر کدوم یه رنگه
پاییز لالا یی میگه تو گوش درختا
عزیزکان بخوا بید به امید فردا
پاییز از راه رسید دست به عصا و خسته
روی فرشی از برف مهمون ما نشسته
فصل پاییز و وقتیکه برگ درختا میمیرن
خاطره های نیمه جون باز دوباره جون میگیرن
افتادن برگارو از شاخه تماشا میکنم
وقتی که امروز میمیره تکیه به فردا میکنم
پاییز از راه رسید دست به عصا و خسته
روی فرشی از برف مهمون ما نشسته