همه شب نالم چو نی


مرضیه

همه شب نالم چون نی
که غمی دارم
که غمی دارم
دل و جان بردی اما
نشدی یارم یارم
با ما بودی بی ما رفتی
چو بوی گل به کجا رفتی
تنها ماندم تنها رفتی
چو کاروان رود
فغانم از زمین بر آسمان رود
دور از یارم
خون می بارم
فتادم از پا به ناتوانی
اسیر عشقم چنان که دانی
رهایی از غم نمی توانم
تو چاره ای کن که می توانی
گر ز دل برآرم آهی
آتش از دلم ریزد
چون ستاره از مژگانم
اشک آتشین ریزد
چو کاروان رود
فغانم از زمین بر آسمان رود
دور از یارم
خون می بارم
نه حریفی تا با او غم دل گویم
نه امیدی در خاطر که تو را جویم
ای شادی جان
سرو روان
کز بر ما رفتی
از محفل ما
چون دل ما
سوی کجا رفتی
تنها ماندم