مرگ قو


مهرپویا

شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد
فرینده زاد و فریبا بمیرد
فرینده زاد و فریبا بمیرد
شب مرگ تنها نشنید به موجی
رود گوشه ای دور و تنها بمیرد
رود گوشه ای دور و تنها بمیرد
در آن گوشه چندان غزل خواند آن شب
که خود در میان غزلها بمیرد
که خود در میان غزلها بمیرد
چو روزی ز آغوش دریا برآمد
شبی هم در آغوش دریا بمیرد
تو دریای من بودی آغوش بازکن
که میخواهد این قوی زیبا بمیرد
که میخواهد این قوی زیبا بمیرد