مرثیه


ترانه سرا: پیام پارسا
مانی رهنما

با تن خسته از دشنه نارفیق ، در هجوم شب بی امان
یک تنه بی رفیق رد شدی از خطر ، ای قلندر ای پهلوان
ای تو وارث رسم قلندری ، با جغدای شهر همیشه دشمنی
آخرین جون پناه در شب حادثه ، با تنم هم‌طپش،همیشه با منی
شب خنجر ، شب زنجیر ، شب قداره و دشنه است
تلی از جنس خاکستر به روی غربت آینه است
شب گرگ و شب روباه ، شب وحشت ، شب کفتار
کمین کرده نگاه جغد توی سایه ، روی دیوار
گریه پهلوان از فراق پسر زد سکوت شبو پاره کرد
آتش شعله عشق بی واهمه در فضای شب شراره کرد
تنها لحظه یورش جغد شب ، حیف بی صدا تو بشکنی
تنها در شب ساکت و بی عبور ، ای فانوس شب تو روشنی
شب کوچه ، فراموشی ، شب خاموشی فریاد
شب ناکامی شیرین ، شب خودسوزی فرهاد
توی سردابه رخوت ، من تن زخمی‌رو دریاب
بیا ای جام نوش دارو ، پس از مرگ شب سهراب

.