مثل گذشته ها


هایده

اون که یه روزی وحشت جدایی
قلبشو تو سینه ز غم میلرزوند
بدیهامو میدید و دم نمیزد
بازم برام قصه خوبی میخوند
اونکه اگه ازش جدا میشدم
دیوونگیهاش منو برمیگردوند
اون که یه روزی وحشت جدایی
قلبشو تو سینه ز غم میلرزوند
بدیهامو میدید و دم نمیزد
بازم برام قصه خوبی میخوند
اونکه اگه ازش جدا میشدم
دیوونگیهاش منو برمیگردوند
اون که یه روزی واسه من خدا بود
با قصه غصه هام آشنا بود
اون که یه روز سنگ صبور من بود
حوض بلور چشمه نور من بود
حالا دیگه مثل گذشته ها نیست
نگاش غریبه ست دیگه آشنا نیست
حالا دیگه مثل گذشته ها نیست
نگاش غریبه ست دیگه آشنا نیست