قصر آبی


رضا صادقی

می خوام یه قصری بسازم
پنجره هاش آبی باشه
من باشم و تو باشی و
یه شب مهتابی باشه
می خوام یه قصری بسازم
پنجره هاش آبی باشه
من باشم و تو باشی و
یه شب مهتابی باشه
می خوام یه کاری بکنم
شاید بگی دوسم داری
می خوام یه حرفی بزنم
که دیگه تنهام نذاری
می خوام برات از آسمون
یاسای خوشبو بچینم
می خوام شبا عکس تو رو
تو خواب گلها ببینم
می خوام که جادوت بکنم
همیشه پیشم بمونی
از تو کتاب زندگیم
یه حرف رنگی بخونی
امشب می خوام برای تو
یه فال حافظ بگیرم
اگر که خوب در نیومد
به احترامت بمیرم
امشب می خوام تا خود صبح
فقط برات دعا کنم
برای خوشبخت شدنت
خدا خدا خدا
خدا کنم
می خوام تو رو قسم بدم
به جون هر چی عاشقه
به جون هرچی قلب ساده رنگ گل شقایق
که وقتی که من نبودم
بی خبر از اینجا نری
بدون یه خداحافظی
پر نزنی تنها نری
یه موقعی فکر نکنی
دلم واست تنگ نمی شه
فکر نکنی اگه بری
زندگی کم رنگ نمی شه
اگه بری شبا چشام یه لحظه هم خواب ندارن
آسمونای آرزوم یه قطره مهتاب ندارن
راستی دلت میاد بری
بدون من بری سفر
بعدش فراموشم کنی
برات بشم یه رهگذر
اصلا بگو که دوست داری
اینجور دوست داشته باشم؟
اسم تورو مثل گلا
تو گلدونا کاشته باشم؟
می خوام که تا خود صبح
فقط برات دعا کنم
برای خوشبخت شدنت
خدا خدا خدا
خدا کنم