شمع لرزان


مهستی

یا رب ایا تا کدامین لحظه باید سوخت
تا به کی چون شمع لرزان شعله ها افروخت

این پل بشکسته کی آخر می ریزد
در دل بی باورم باور می ریزد

کهنه شد تقویم عمر سر به سر پوچم
خسته از تکرار تلخو خسته از پوچم

این پل بشکسته کی آخر می ریزد
در دل بی باورم باور می ریزد

یا رب
اگر از گفتن ببندم لب، نه خاموشم یا رب
یا رب
که من آن آتش فشان سینه در جوشم یا رب

به من بگو در روز جزا که بشکند این فاصله ها
چه پاسخی داری تو مرا ؟؟ یا رب
از آنچه آوردی به سرم از این که کردی در به درم
به خنده دیدی چشم ترم یا رب؟

اشک من با اشک یاران گر به هم آمیزد
روز محشر پایه ها ی ظلم تو می ریزد

یا ربا یا تا کدامین لحظه باید سوخت
تا به کی چون شمع لرزان شعله ها افروخت

این پل بشکسته کی آخر می ریزد
در دل بی باورم باور می ریزد