سکوت غم


رضا صادقی

از تموم دنیا و دارو ندارش
شونه هات و کم دارم برای بارش
زخمیه خنجر زهر آگین یارم
تو که تازه اومدی تنها نذارم
به چشمام خوب خیره شو ببین چه پیرم
من و دریاب خوب من دارم میمیرم
دیگه حتی نایی نیست برای گفتن
خیلی وقته تو سکوت غم اسیرم
یک لحظه خوبی به من بده از من بگیر روح و تنم
برای یک لحظه خوشی به هر دری در میزنم
برگردون عمر رفتم رو حتی واسه یک ثانیه
دل خوش کنم حتی دو روز از من مگه چی باقیه؟
یک لحظه خوبی به من بده از من بگیر روح و تنم
برای یک لحظه خوشی به هر دری در میزنم
برگردون عمر رفتم رو حتی واسه یک ثانیه
دل خوش کنم حتی دو روز از من مگه چی باقیه؟
غربتم رو آشنایی کن بهارم
روزام و دریاب عزیز دور شد قطارم
تنها یک ثانیه عاشقی به جز این
هیچ توقعی از این روزها ندارم
یک لحظه خوبی به من بده از من بگیر روح و تنم
برای یک لحظه خوشی به هر دری در میزنم
برگردون عمر رفتم رو حتی واسه یک ثانیه
دل خوش کنم حتی دو روز از من مگه چی باقیه؟
یک لحظه خوبی به من بده از من بگیر روح و تنم
برای یک لحظه خوشی به هر دری در میزنم
برگردون عمر رفتم رو حتی واسه یک ثانیه
دل خوش کنم حتی دو روز از من مگه چی باقیه؟