سفر


گروه کارما

وقتی مهتابی میشد راه سفر
یاد گریه های تو می افتادم
یاد اون دم دمای خداحافظی
که همیشه می مونه یاد آدم
یاد وقتی که بهم گفتی نرو
گفتی بی تو از خونه غم می باره
آخه می ترسیدی که یه وقت برم
دیگه از من کسی پیغوم نیاره

نمی دونی که دلم چه حالی داشت
طفلـکی بی تو سفر نرفته بود
کاشـکی این زمونه نامهربون
قصه دوری مونو نگفته بود
خاکیه جاده های دور و دراز
من مسافر شب و تنها شدم
تو سکوت غربت این راه دور
همسفر با تن جاده شدم

یادمه وقتی که بارون میگرفت
پشت پنجره کنار من بودی
کاش الآن که آسمون ابــری شده
نازنین تو بی قرار من بودی
کاش یه بار دیگه هم می دیدمت
آخه دل بهونه تو رو داره
ای خدا یه کاری کن که قاصدک
خبر از تو واسه من بیاره

و کــارما
همیشه در قلب هاست ....