سحر با باد


ترانه سرا: حافظ
فرامرز اصلانی

سحر با باد می​گفتم حدیث آرزومندی
خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندی
دعای صبح و آه شب کلید گنج مقصود است
بدین راه و روش می​رو که با دلدار پیوندی
جهان پیر رعنا را ترحم در جلبت نیست
ز مهر او چه می​پرسی در او همت چه می​بندی
قلم را آن زبان نبود که سر عشق گوید باز

ورای حد تقریر است شرح آرزومندی
همایی چون تو عالی قدر حرص استخوان تا کی
دریغ آن سایه همت که بر نااهل افکندی
در این بازار اگر سودیست با درویش خرسند
خدایا منعمم گردان به درویشی و خرسندی
به شعر حافظ شیراز می​رقصند و می​نازند
سیه چشمان کشمیری و ترکان سمرقندی