داش آکل


خشایار اعتمادی

این روزا برزخی ام خیلی خرابم داش‌آكل
یه چیزایی ممی بینم انگاری خوابم داش اكل
قیصر اون روزا به خون خواهی فرمون می اومد
خود فرمون شده اب منگولی امروز داش اكل
اونی كه اون قدیما یه تهرونو سیا می كرد
سر چارراه شده امروز حاجی فیروز داش اكل
ادما مشتی بودن ناكس و نالوطی نبود
اما امروز لوطی بازی توی قصه ست داش اكل
زیر بازار چه تا چار سوق وتموم سنگلج
اسم تو تو همه جا ورد زبون بود داش اكل
پای هم ادما وامیستادن ومشتی بودن
معرفت تو رفقا خیلی كلون بود داش اكل
اون روزا سید ما واسه خودش قدرتی بود
حالا قدرت شده پول وسكه وزر داش اكل
مرد ومردونگی رو جدی نگیر كه قصه بود
توی طوقی تو گوزنا توی قیصر داش اكل