خدا حافظ


مرضیه

خدا حافظ خداحافظ خداحافظ هوسهای من ای بلای من
جدا از من شما باشید و ماجرای من
عشق آمد و من دگر چو طوفان میگزرم از این بیابانها
این وادی غم کز آن گذشتم میسپرم به دست طوفانها
بگو عیش جوانی را بساط خود دگر برچین
که برخیزد ز عشق آتش تو چون خاکستری بنشین
درمان کن سوز جدایی یا رب یا رب یا رب
هر دردی را تو دوایی یا رب یا رب یا رب
زان وادی که در گذار من بود چو رهگذاران رفتم
به دام عشق افتادم ز یاد یاران رفتم
خدا حافظ خداحافظ خداحافظ هوسهای من ای بلای من
جدا از من شما باشید و ماجرای من