خبر خبر یکی آمد


خشایار اعتمادی

خبر! خبر!یکی اومد
که هرچی قلبه می بره
آهای آهای دیوونه ها
اون از ما دیوونه تره
اون ازمادیوونه تره.
میون شهر بی صدا یک تنه غوغا می کنه
هزار تا چشم هاج و واج
اونو تماشا می کنه
اونوتماشااااااا می کنه



نه عاشقی سرش می شه
نه گریه و نه التماس
دوره ی عاقلا گذشت..
نوبت ما دیوونه هاست
طبق طبق ستاره تو حراج چشم تارشه
حریر گیسوشو نگو
که شب فقط یه تارشه
که شب فقط یه تارشه
قطار قطار خراج اگه به شهر اخمش ببری
یه خنده گیرت نمی یاد که از حراجش بخری
که از حراجش بخری
که از حراجش بخری....




شب از چشاش گذشته تا رنگ سیاهی بگیره
ماه توی برکه ی چشاش نشسته ماهی بگیره
هر چی کمون بوده و هست
از روی ابروش می سازن
کمون که ابروش نمی شه
همینه جنگو می بازن.



نه عاشقی سرش می شه
نه گریه و نه التماس
دوره ی عاقلا گذشت..
نوبت ما دیوونه هاست
قدح قدح نگاهمو تو جام چشمش می ریزم
غزل غزل غرورمو به پای اسمش می ریزم
به پای اسمش می ریزم
نفس نفس صدای من به وسعت قیامته
اگه به دادم نرسه قیامتم ندامته
قیامتم ندامته
قیامتم ندامته........