خانه آئینه


ترانه سرا: هوشنگ ابتهاج
محمد اصفهانی

وقتست که بنشینی و گیسو بگشائی
تا با تو بگویم غم شبهای جدایی
بزم تو مرا میطلبد آمدم ای جان
من عودم و از سوختنم نیست رهایی
تا در قفس بال و پر خویش اسیرست
بیگانه پرواز بود مرغ هوایی
ا شوق سر انگشت تو لبریز نواهاست
تا خود به کنارت چه کند چنگ نوایی
ای وای بر آن گوش که بس نغمه این نای
بشنید و نشد آگه از اندیشه نایی
افسوس بر آن چشم که با پرتو صد چشم
در آینه ات دید و ندانست کجایی
در آینه بندان پریخانه چشمم
بنشین که به مهمانی دیدار خود آیی
بینی که دری از تو بروی تو گشایند
هر در که بر این خانه آیینه گشایی