تصنیف ای ساربان


سالار عقیلی

ای ساربان ای ساربان آهسته ران کارام جانم میرود
وآندل که باخود داشتم با دلستانم می رود
من مانده ام مهجور از او بیچاره و رنجور از او
گوئی که نیشی دور از او در استخوانم میرود
گفتم به نیرنگ و فسون پنهان کنم ریش درون
پنهان نمی ماند که خون بر آستانم میرود
ای ساربان آهسته ران کارام جانم میرود
وآندل که با خود داشتم با دلستانم میرود
محمل بدار ای ساربان
تندی مکن با کاروان، تندی مکن با کاروان
کر عشق آن سرو روان گوئی روانم میرود
او میرود دامن کشان، او میرود دامن کشان
من زهر تنهائی چشان
دیگر مگیر از من نشان کز دل نشانم میرود
با آنهمه بیداد او وین عهدبی بنیاد او
با آنهمه بیداد او وین عهدبی بنیاد او
در سینه دارم یاد او یا بر زبانم میرود
ای ساربان آهسته ران کارام جانم میرود
وآندل که با خود داشتم با دلستانم میرود
باز آی و بر چشمم نشین،ای دلستان نازنین
باز آی و بر چشمم نشین،ای دلستان نازنین
کاشوب و فریاد از زمین، از زمین بر آسمانم میرود
ای ساربان ای ساربان آهسته ران
ای ساربان ای ساربان آهسته ران
کارام جانم میرودکارام جانم میرود