با دلم مهربان شو


حمیرا

درد جان سوز مرا، پروانه که داند که چیست
‌او به پای شمع می‌سوزد، مرا این باک نیست
به سوز و درد عاشقان، به رنگ زرد عاشقان
تو را قسم تا هستم، با دلم مهربان شو، یکدل و یک زبان شو
الهی کسی‌ همچنان عاشقیار عاشق کش بی‌ وفا نشود
الهی کسی‌ چون من مبتلابا غم عشق تو آشنا نشود
هر کس که دور از یار خود شد، یار دل بیمار خود شد
حال من افسرده ی حسرت کش آشفته داند
درد نهان و سوز دل، حال مرا ناگفته خواند
بیا ببین این عشق هستی‌ سوز تو با من چه کرده
بیا ببین این مهر جان افروز تو با من چه کرده
الهی کسی‌ همچنان عاشقیار عاشق کش بی‌ وفا نشود
الهی کسی‌ چون من مبتلابا غم عشق تو آشنا نشود
هر کس که دور از یار خود شد، یار دل بیمار خود شد
حال من افسرده ی حسرت کش آشفته داند
درد نهان و سوز دل، حال مرا ناگفته خواند
به سوز و درد عاشقان ،به رنگ زرد عاشقان
تو را قسم تاهستم، با دلم مهربان شو، با دلم یکدل و یک زبان شو