ایمان


محسن چاوشی

تو شعرای سپید من جایی نمونده واسه تو
سیاهی و در به دری از روزگار من برو
برو دیگه دوست ندارم یه لحظه پیشم بمونی
دیگه نمی خوام تو گوشم شعرای غمگین بخونی
اگه نمیری هم بدون که دشمن جون منی
دلم می خواد هر جوری هست کنار من جون بکنی
تو شعرای سپید من جایی نمونده واسه تو
سیاهی و در به دری از روزگار من برو
برو دیگه دوست ندارم یه لحظه پیشم بمونی
دیگه نمی خوام تو گوشم شعرای غمگین بخونی
دنیای من روشن وتو دشمن روشنیها
خورشید من داره میاد بی سر و پای رو سیاه
میخوام روزای خوب من شکنجه ی جونت بشه
سپیدی های من تورو تا مرز مردن بکشه
سیاهی و در به دری غصه ی ناتموم من
چقدر باید گریه کنم از من وگریه دل بکن
دختر ماه مهر من اومده و پشت دره
اونم دلش می خواد غم و از روزگارم ببره
برو دیگه دوست ندارم یه لحظه پیشم بمونی
دیگه نمی خوام تو گوشم شعرای غمگین بخونی