آوازه خان


ویگن

من همان آوازه خوان مردم پاکم هنوز
گرچه مشهور جهان خوانی مرا خاکم هنوز
قصه ها دارم از آن شبهای شیرین شما
قصه ها از ظلمت روزهای غمگین شما
قصه صدها رفیق بی ریای میکده
گاه آغوش و گهی از پا فتاده میکده
این منم تنها رفیق آشنای هر زمان
هر که بودم هر چه هستم
با تو هستم بی گمان
همنشین باوفای من تویی
غمگسار این نوای من تویی
یادگار خاطرات خوب من
آشنای این صدای من تویی
گریه کردی
گریه ات را من به آهنگی سرودم
خنده کردی
شاد خواندم با تمامی وجودم
هرچه کردی از محبت
هر چه کردی از برایم
همچو گل بر سر نهادم
قدر دانستم ستودم
همنشین باوفای من تویی
غمگسار این نوای من تویی
یادگار خاطرات خوب من
آشنای این صدای من تویی