آرزوها


شادمهر عقیلی

ای غم انگیز ترین خوشحالی
من و عشق تو و دستی خالی
تویی اون کشمکش هر روزه
لحظه پر تپش هر روزه
من و یک جاده چشم به راه
جاده ای از شب تا خلوت ماه
آخرین حادثه جاده تویی
اتفاقی که نیفتاده تویی

کفشهایم که پر از خستگی ان
نقشی از نوعی دلبستگی ان
دست هایم که نیاز آلودن
همه ی عمر به سویت بودن
باز هم باش و فداکاری کن
آرزوهای مرا یاری کن
باز هم باش و فداکاری کن
آرزوهای مرا یاری کن