Zandan


Sattar

بهار امد که تا گل باز گردد
سرود زندگی اغاز گردد
بهار امد که تا دل کام گیرد
ز درد و غصه ها فرجام گیرد
بهاری خوشتر از ایران من نیست
گلی خوشبو تر از خاک وطن نیست
درودم بر تو ایران زنده باشی
خزانت طی شود پاینده باشی
همه دور از وطن یک کوه دردیم
به سینه غصه ها انبار کردیم
چو مرغی در قفس رنجور و پیریم
در این زندان ازادی اسیریم
اسیر بازی بازیگرانیم
گهی در دست این گه دست انیم
پر از احساس اما ساده هستیم
چه نیکو مردم ازاده هستیم
صفای ادمیت در جهانیم
خراب این دل اتشفشانیم
کنون در فصل گل بی برگ و باریم
بهار است و منو تو بی بهاریم
بهاری خوشتر از ایران من نیست
گلی خوشبو تر از خاک وطن نیست
درودم بر تو ایران زنده باشی
خزانت طی شود پاینده باشی
بهار امد که اراید جهان را
صفا بخشد دل ازادگان را
دریغ از ما که بی برگ و بهاریم
به غربت در خزان روزگاریم
اسیر بازی بازیگرانیم
گهی در دست این گه دست انیم
پر از احساس اما ساده هستیم
چه نیکو مردم ازاده هستیم
بهاری خوشتر از ایران من نیست
گلی خوشبو تر از خاک وطن نیست
درودم بر تو ایران زنده باشی
خزانت طی شود پاینده باشی