Tabloye Sabze Khoda


Hamid Khandan

یکی بود یکی نبود زیر این طاق کبود
توی دامن یه دشت جنگل قشنگی بود
زمین عریونو با مخمل سبزش می پوشوند
رو درختاش همیشه شونه بسر آواز می خوند
نفس دنیا با عطر سبزه هاش تازه می شد
حالاها با فصلای رنگینش اندازه می شد
ماه شبا تو برکه زلال اون شنا می کرد
روزا خورشید جای آینه سوی روز نگاه می کرد
تو هزار توی درختاش آهوها گم می شدند
پشت بوته ها می رفتند حرف مردم می شدند
مردم اما جنگلو به شکل اینجا می دیدند
تابلوی سبز خدا بود که به آتیش کشیدند
کی می تونه حالا باز جنگلو نقاشی کنه؟
مثل اول آسمونو دوباره کاشی کنه؟
کی می تونه از خجال اونقده بارون بباره
تا دوباره برکه رو به یاد مردم بیاره؟
این کویرو من و تو باید که از نو بسازیم
رنگ سبزو دوباره به یاد دنیا بیاریم
حالا وقتشه دیگه که دست به دست هم بدیم
جنگلی داشته باشیم مثل روزای قدیم
مثل روزای قدیم
این کویرو من و تو باید که از نو بسازیم
رنگ سبزو دوباره به یاد دنیا بیاریم
حالا وقتشه دیگه که دست به دست هم بدیم
جنگلی داشته باشیم مثل روزای قدیم
مثل روزای قدیم