Sokout


Homeira

سوختن و ساختن هم حدی داره
درد نشناختن حدی داره
این دیگه زندگی را باختن
پشت به خورشید سوی شب تاختن
این روزا برای موندن برا عاشقانه خوندن دیگه هیچ حرفی نداریم
یا اگه داریم چه بهتر که به لبهامون نیاریم 2
دیگه از خستگی پاهای خستتت برام نگو
برام نگو نگو نگو
سوختن و ساختنم حدی داره درد نشناختنم حدی داره
اگه از شب از شکستن
اگه از سکوت از تنها نشستن نمی گم
نه این که نیست
اگه از صداقت چشمای گریون
اگه از غم غریبی تو بیابون نمی گم
نه اینکه نیست
ای غمین ترین
ای تو بهترین
ای عزیزترینم
بیا و نغمه سوختن ساز مکن
باز با غم ساختن آغاز مکن
سوختن و ساختنم حدی داره
درد و نشناختنم حدی داره
این دیگه زندگی را باختن