Sobhe Eid


Mehran Modiri

به باز آمدنت چنان دلخوشم
که طفلی به صبح عید
پرستویی به ظهر بهار
به باز آمدنت چنان دلخوشم
که طفلی به صبح عید
پرستویی به ظهر بهار
و من به دیدن تو
چنان در آینه ات مشغولم
که جهان از کنارم می گذرد
بی آنکه سر بر گردانم
بی آنکه سر بر گردانم
مگر از راه در رسی
مگر از شکوفه سر برزنی
مگر از آفتاب بدمی
مگر نه روز تابوتی است
بر شانه های ابر
که باران را به افقهای
ناپیدا می سپارد
چندان که باز آیی
ستاره ها همه عاشق
همه عاشق ...
و جوانی در باران از راه می رسد !