Shokoufeh


Aminollah Rashidi

شکوفه می بارد از دست شاخه ها دوباره
به دامن صحرا می ریزد آسمان ستاره

شکوفه می بارد از دست شاخه ها دوباره
به دامن صحرا می ریزد آسمان ستاره

چنان پرستو دل من در آرزوی تو زسینه پر کشیده
کشیده پر سوی چمن که بوی گیسوی تو صبا شنیده

آخ تو گفته بودی نکنی مرا بدست غم خود رها دوباره رها دوباره
تو یار پیمان شکنم شکستی وعده خود چرا دوباره چرا دوباره

بیا که عمر ما چو عمر این گل ها بقا ندارد
بیا بهار من بهار من بی تو صفا ندارد

مرا چه عیدی چه نوبهاری چه جای شادی چه روزگاری
نشد بهاری گل من که بر در کلبه ی من تو پا گذاری

بیا که عمر ما چو عمر این گل ها بقا ندارد
بیا بهار من بهار من بی تو صفا ندارد

شکوفه می بارد از دست شاخه ها دوباره
به دامن صحرا می ریزد آسمان ستاره

مرا چه عیدی چه نوبهاری چه جای شادی چه روزگاری
نشد بهاری گل من که بر در کلبه ی من تو پا گذاری

بیا که عمر ما چو عمر این گل ها بقا ندارد
بیا بهار من بهار من بی تو صفا ندارد