Ay Rafigh


Sattar

آه ای رفیق
آه ای رفیق
از چه فراموش کرده ای
آه ای رفیق
آن را که نقد هستی خود پاک باخته
آن را که غم خریده و شادی فروخته
آن را که چون شراره به یک لحظه سوخته
اما به حال سوخته یک عمر ساخته
آه ای رفیق
آه ای رفیق
نان گرم سفره ام را با تو قسمت کردم ای دوست
هر چه بود از من گرفتی غیر اه سردم ای دوست
دشمن من بودی ای رفیق رهم
دشمن این قلب پاک و بی گنهم
نام تو فانوس هر مسافر شب
از چه نتابیدی بر شب سیهم
آه ای رفیق
آه ای رفیق