Panjereh


Mehran Modiri

یه پنجره یه خیابون یه نگاه یه رهگذر
تو خم کوچه ی خلوت یه صدای زودگذر
پرده ای سفید و گلدار که حجاب چشم خونه ست
واسه گلدونای خالی چشم براه گل پونه ست

یه صدا از ته چاه پر زخم حنجره
مثه آواز قناری توی گوش پنجره
تو غروب سرد کوچه حس گرم رهگذر
مثه خورشید طلایی تو خروس خون سحر

رهگذر سالای دور عادت پنجره بود
اوج پرواز یه روح از توی پنجره بود

یه پنجره یه خیابون یه نگاه یه رهگذر
تو خم کوچه ی خلوت یه صدای زودگذر

پنجره خسته شده قصه ی شب زنده شده
صدای همیشه سبزش خالی از خنده شده
دیگه اون عابر قصه تو کوچه نمی خونه
یه نگاه یه خاطره اون رو پنجره جا می مونه

یه پنجره یه خیابون بی صدای رهگذر
تو خم کوچه ی خلوت هر چی بود رفته سفر
هر چی بود رفته سفر ...