Mesle To


Shahrokh


این کوله بار عشقو گذاشتی باز رو دوشم
هیچی نمونده تا من دوباره زیرو روشم
آن تیر که آن کمان چشم تو رها کرد
دیدی که چه ها کرد
دیدی که سراسیمه دل از سینه جدا کرد
دیدی که چه ها کرد
با خود دوهزار غصه و درد تازه آورد
دیدی که فقط آمدو یک درد دوا کرد
آواز شاهرخ :
خیال نمیکردم که تو ،یه روز عزیز من بشی
از این خزون بی کسی ،راه گریز من بشی
به فکر من نمیرسید ،اصلا بدونی عشق چیه
اونی که دنبال هوس ،یا اون که عاشقت کیه
مگه میشه تورو دیدو ،به تو از دو رنگیا گفت
تورو باید دیدو باید به تو از قشنگیا گفت
مگه میشه که دروغ گفت ،به توئی که نازنینی
تو خودت میشناسی عشقو ،هرکجا اونو ببینی
هرکجا اونو ببینی
خیال نمیکردم که تو ،یه روز همه کسم بشی
با من بی کسو غریب ،یه روزی هم قسم بشی
اصلا نمی اومد بهت که عشقو حتی بشناسی
اما دیدم که مثل تو ،عاشق نمیشه هیچ کسی
کلام مسعودفردمنش :
شبهای درازیست که در خلوت دل بیدارم
در بزم غریبانه ای از عشق تو دعوت دارم