Mano Natarson


Lyrics by: Mohammad Saleh Ala
Sattar

به من از روزای کوتاه شبای سرد زمستون
زوزه سگهای ویلون
شب خلون خیابون
زیر سقفای شکسته
رگ تند باد و بارون
گنجهای پر ز هیچی
حسرت یه لقمه نون
بگو بگو با منی
ولی از دوریت نگو
منو نترسون
منو نترسون
به من از سرفه برگها
سینه زخمی پاییز
ترس گنجیشکای عاشق
از مترسکای جالیز
سر موندن و نرفتن
بوته با گلاش گلاویز
پر پرهای شکسته ست
قفسهای زرد پاییز
بگو بگو با منی
بگو بگو با منی
به من از دستهای تب دار
لبای تناس بسته
با پای زخمی و خسته
روی ریگ داغ دویدن
دیدن مردی که زیر ساییه خودش نشسته
با همه آوراگیاش دل به موندن تو بسته
بگو بگو با منی
بگو بگو بامنی
بگو
کسی که می پندارد
تمام میوه ها زمانی می رسند
که توت فرنگی از انگور هیچ نمی داند