Koucheh Be Koucheh


Iraj

پرسیدم از آلاله های صحرا
پرسیدم از بهاره سبز زیبا
پرسیدم که کشته طاقت ام را او
پرسیدم از سکوت نیم شب ها
پرسیدم ازصدای روی لب ها
پرسیدم از امید جانه شیدا کو
زهر نا آشنای نشان از تو گرفتم
غم و درد جدایی به هر بیگانه گفتم

صد دفعه از ان کوچه گذشتم
اما تو در ان خانه نبودی
خون شد دلم از یاد تو اما
یاد منه دیوانه نبودی
ای آنکه نبودی یک لحظه به کامم
بازا که ببینی می میرم از این غم