Khandeh Khandeh


Elaheh

خنده خنده خنده شد بر لبت زیبنده
گویی که لبخند تو اتش به جان افکنده
گویی که لبخند تو اتش به جان افکنده
شد کار من شب و روز ناز تو را کشیدن
دانی دلم چه خواهد شهد از لبت چشیدن
از تو به یک اشاره از ما به صد دویدن
ز تو به یک اشاره از ما به صد دویدن
خنده خنده خنده شد بر لبت زیبنده
گویی که لبخند تو اتش به جان افکنده
گویی که لبخند تو اتش به جان افکنده
دیده دیده دیده
چون روی تو ندیده
چشمان تو چه خواهد از این دل رمیده
چشمان تو چه خواهد
این جان که روزگاری بار غمت کشیده
در سایه تو ای سرو چون سبزه ها رمیده
دور از لب تو ای یار ... دیده
دسته دسته دسته دسته دسته دسته
گل بر سرت نشسته
بردار که چشم مستت قلب مرا شکسته