Goldasteh


Shahrokh

راوی}
با نام خدا خانه خرابم کردند
چون برگ خزان پا به رکابم کردند
بر چهره ی خورشید نقاب افکندند
با تیغ برهنه در حجابم کردند
چون مار سپید و سیه
امامه به سر
وحشت به دل
از نقش طنابم کردند
دین
دین تکیه گه محکم ایمانم بود
نیلوفر،خانه روی آبم کردند
{شاهرخ}
با نام خدا خانه خرابش کردند
چون برگ خزان پا به رکابش کردند
بر چهره ی خورشید نقاب افکندند
با تیغ برهنه در حجابش کردند
عزیز
عزیزم
دین تکیه گه محکم ایمانش بود
آی هاااااااااااااااای ها هاااااااای
نیلوفر،خانه روی آبش کردند
آیها هااا هااااااااااای
خدایا (اااااااا)،عزیزم
بر چهره ی خورشید نقاب افکندند
با تیغ برهنه در حجابش کردند
گلدسته خسته،تو غم نشسته
حوض های کاشی لباش شکسته
اذون مغرب صفا نداره
نشونه ی از خدا نداره
غروب دل تنگ
خورشید بی رنگ
انگار که ساختن دل ها رو از سنگ
رواق مسجد تو قاب زنجیر
اسیر پاره،تن خسته و پیر
اون رفته ی من کی برمی گرده
دلم خدایا دریای درده
تو که سرشتی با غم گلم رو
من پس می گیرم از تو دلم رو
کنار ایون زنی نشسته
با روی بسته
دلی شکسته
می گه خدایا تو پس کجایی
نه توی مسجد نه تو دلایی
می گه خدایا تو پس کجایی
نه توی مسجد نه تو دلایی
گفتی می بینم
گفتی می دونم
خودت می دونی بی همزبونم
اون رفته ی من کی بر می گرده
دلم خدایا دریای درده
تو که سرشتی با غم گلم رو
من پس می گیرم از تو دلم رو
اون رفته ی من کی بر می گرده
{راوی}
تو بهت کوچه خمیازه ی درد
تو گریه ی باغ گل های پرپر
گل های پرپر
{شاهرخ}
تو که سرشتی با غم گلم رو
من پس می گیرم از تو دلم رو